من از نهايت شب حرف مي زنم ....

ساخت وبلاگ
من اخرين خشت از سر ديوار چين م 

امروز مي بيني اگر ، نقش زمينم 

اي عشق ، اي بغض تو از چشمان من تر 

تنها مرا با خويشتن بگذار و بگذر 

+ نوشته شده در  چهارشنبه دهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 11:59&nbsp توسط من  | 


من از نهايت شب حرف مي زنم .......
ما را در سایت من از نهايت شب حرف مي زنم .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azinjabebaad بازدید : 60 تاريخ : شنبه 13 آبان 1396 ساعت: 5:36

گاهي نمي داني از اينجا به بعد داستانت چه ميشود.  فقط ميداني خودت هستي و خداي خودت  به عقب بر مي گردم راهي كه امده ام كارهايي كه كرده ام در ضعف و قدرت در خشم و صبوري  عصيان و ارامش   به هيچ كس تكيه نكردم روي كسي حساب باز نكردم . حالا ميدا من از نهايت شب حرف مي زنم .......ادامه مطلب
ما را در سایت من از نهايت شب حرف مي زنم .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azinjabebaad بازدید : 58 تاريخ : شنبه 13 آبان 1396 ساعت: 5:36

برايم مهم نيست شرافت براي ادمها معنا ندارد.  همين كه من باورش دارم كافيست مهم نيست  كه خيلي از ادمها از پرده نشيني تن  و مستوره گي احساس  يك زن چيزي نمي فهمند .  همين كه من دركش مي كنم بس است  مهم نيست كه رهايي جان را نمي فهمند در بندي را من از نهايت شب حرف مي زنم .......ادامه مطلب
ما را در سایت من از نهايت شب حرف مي زنم .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azinjabebaad بازدید : 48 تاريخ : شنبه 13 آبان 1396 ساعت: 5:36

انقدر بزرگ شده ام كه از توهين ادمها به انچه كه ايمان دارم درست است نهراسم .  هر ادمي ميتواند عقيده خودش را داشته باشد .  انقدر بزرگ شده ام كه ميدانم ادمها برباور انچه كه از حقيقت دور است ابرام بيشتري مي كنند .  انقدر بزرگ شده ام كه از قضا من از نهايت شب حرف مي زنم .......ادامه مطلب
ما را در سایت من از نهايت شب حرف مي زنم .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azinjabebaad بازدید : 45 تاريخ : شنبه 13 آبان 1396 ساعت: 5:36

https://youtu.be/p5HSMEyiZd4 چه کردی با خودت چاوشخونه خا بی زائر چه کردی با خودت بغض خیابونای بی عابر موذن زاده رو مزارت نوحه می خونه چه کردی با خودت آوازه خونه شهر بی شاعر چه دردی می کشه عاشق فقط پاییز می دونه خراسون از چه می ناله فقط چ من از نهايت شب حرف مي زنم .......ادامه مطلب
ما را در سایت من از نهايت شب حرف مي زنم .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azinjabebaad بازدید : 63 تاريخ : شنبه 13 آبان 1396 ساعت: 5:36

شايد پيله اي كه بدور خودم تنيده ام تنها راه اثبات خودم به خودم باشد 

هوس نبود انچه مرا بدنياي ادمها ربط ميداد 

نياز نبود تمنا نبود خواهشي زود گذر احساساتي غليان كرده نبود 

عشق بود

چون هنوز هم از زخمهاي بي التيامش  خون  سرخ و گرم و تازه چكه چكه  بر زمين تف كرده قلبم مي چكد . 

بي اينكه بخواهمش 

+ نوشته شده در  چهارشنبه دهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 11:44  توسط من  | 
من از نهايت شب حرف مي زنم .......
ما را در سایت من از نهايت شب حرف مي زنم .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azinjabebaad بازدید : 59 تاريخ : چهارشنبه 10 خرداد 1396 ساعت: 14:27